«همه» ما باید فمینیست باشیم

اکثرا وقتی واژه فمینیست رو می‌شنون، دید منفی‌ای راجع بهش دارن و فکر می‌کنن فمینیست زنیه که از مرد‌ها متنفره و اصلا خصوصیت زنانه نداره. وقتی کسی میگه (من فمینیستم)، به اون دید خوبی ندارن.

چند وقت پیش یک ویدیو از سری مجموعه‌های TEDx دیدم که تاثیر زیادی روم داشت. ویدیو سخنرانی چی‌ماماندا آدیچی، نویسنده‌ی نیجریه‌ای، در آذرماه ۱۳۹۱ در TEDx یوستون (کنفرانسی که سالانه درباره‌ی آفریقا برگزار می‌شود) درباره‌ی فمینیست و فمینیست بودن سخنرانی کرد.

این ویدیو شمارو با مفهموم واقعی فمینیست آشنا می‌کنه و بعد اون می‌‌فهمید که همه ما، چه مرد و چه زن، باید فمینیست باشیم و با کلیشه‌هایی که از اول کودکی باهاش بزرگ شدیم مبارزه کنیم. فمینیسم میتونه یک راه نجات باشه، بخصوص برای دخترها و پسرهایی که احساس خوبی از انتظارات اطرافیان خود ندارن.

این ویدیو هم زیرنویس فارسی داره و هم انگلیسی. می‌تونید از قسمت پایین ویدیو که سه نقطه داره زیرنویس رو انتخاب کنین. ولی با این حال من متن کامل سخنرانی هم براتون آماده کردم که هرجا رو متوجه نشدین می‌تونین از روی متن دنبال کنین. این خانم کتابی هم به همین اسم داره که متن همین سخنرانیشه که تو ایران هم چاپ شده.

در آخر ازتون خواهش می‌کنم بعد دیدن این ویدیو، به حرف‌هاش فکر کنین و به بقیه هم نشونش بدین تا اون‌ها هم با مفهموم واقعی فمینیسم آشنا شن و بفهمن فمینیست فقط مختص زن‌ها نیست و همه رو شامل می‌شه.

 

«همه» ما باید فمینیست باشیم

می‌خواهم در مورد یکی از بهترین دوست‌هام اُکولوما باهاتون صحبت کنم. اُکولوما در کوچه ما زندگی می‌کرد، او مثل برادر بزرگتر مراقب من بود. اگراز پسری خوشم می‌اومد نظر اُکولوما رو می‌پرسیدم. اُکولوما در سانحه هوایی سوسولیسو کشته شد، در نیجریه دسامبر ۲۰۰۵. تقریبا ۷ سال پیش. اُکولوما کسی بود که من می‌تونستم باهاش بحث کنم، بخندم و درد دل کنم. او همچنین اولین کسی بود که من رو فمینیست خطاب کرد.

من ۱۴ سالم بود و در خانه ی او مشغول بحث کردن بودیم. هر دو با دانش کمی که از کتاب هامون یاد گرفته بودیم باهم جدل می‌کردیم. دقیقا یادم نمی‌آید موضوع بحث چه بود، فقط یادم می‌آید که من بحث می‌کردم و بحث، اُکولوما به من نگاه کرد و گفت: می‌دونی ؟ تو فمینیست هستی.

او از من تعریف نکرده بود. از لحنش می‌شد فهمید. لحنش شبیه لحن کسی بود که میگه: تو طرفدار تروریسم هستی! (خنده حاضران)

من نمی‌دونستم معنی کلمه “فمینیست” دقیقا چه بود و نمی‌خواستم اُکولوما بفهمد من نمی‌دانم، بنابراین توجهی نکردم و به بحث کردن ادامه دادم. و اولین چیزی که می‌خواستم بعد از
رسیدن به خانه انجام دهم، این بود که معنی کلمه (فمینیست) را در فرهنگ لغت پیدا کنم. چند سال بعد، من یک رمان نوشتم در مورد مردی که در کنار کارهای دیگر، همسرش را هم کتک می‌زد، و اینجور داستان ها پایان خوشی ندارند. وقتی این رمان رو در نیجریه معرفی می‌کردم، یک روزنامه نگار، مرد نازنین و دلسوزی، گفت می‌خواهد من را نصیحت کند. برای نیجریایی ها این موضوع آشنایی است. بدون اینکه بخواهی آنها سریع شروع به نصیحت کردن می‌کنند.

او به من گفت که مردم می‌گویند که رمان من فمینیستی هست، و نصیحت او به من، در حالی که سرش رو به نشانه تاسف تکان میداد، این بود که من نباید اصلا خودم رو فمینیست بنامم، چون فمینیست ها زنان غمگینی هستند برای اینکه نمی‌توانند شوهر پیدا کنند. (خنده حضار)

در نتیجه تصمیم گرفتم خودم را (فمینیست خوشحال) بنامم.

بعد از آن یک زن نیجریایی دانشگاهی به من گفت: فمینیسم به فرهنگ ما ربطی ندارد و اصلا آفریقایی نیست و اینکه من خودم را فمینیست می‌نامم، به این علت است که من با “کتاب های غربی” گمراه شده ام. من خیلی از این حرف تعجب کردم چون بسیاری از اولین کتاب هایی که خوانده بودم، قطعا غیر فمینیستی بودند. فکر کنم تمام کتاب های عاشقانه Mills & Boon که قبل از ۱۶ سالگی ام چاپ شده اند را خوانده ام و هروقت که سعی کردم کتاب های (کلاسیک فمینیستی) را بخوانم حوصله‌ام سر رفته بود و با خودم کلنجار رفته بودم که کتاب را تمام کنم.

ولی به هر حال چون فمینیسم غیر افریقایی است، تصمیم گرفتم خودم را (فمینیست خوشحال افریقایی) بنامم. من یک فمینیست خوشحال افریقایی هستم که از مردها متنفر نیست و از برق لب هم خوشش می‌آید. کفش پاشنه بلند رو هم چون دوست دارد می‌پوشد و نه به خاطر مردها. البته خیلی هاش شوخی بود.  هرچند فمینیست ها با پیش داوری های زیاد و پیش داوری‌های منفی روبه رو هستند: تو از مردها متنفری، از سوتین متنفری، از فرهنگ آفریقایی متنفری و چیزهایی ازاین دست.

حالا یه خاطره از دوران کودکیم رو براتون میگم. وقتی دبستان می‌رفتم، معلممون به ما گفت که اول ترم از ما امتحان می‌گیرد و کسی که بالاترین نمره را بگیرد، مبصر کلاس خواهد شد. مبصر شدن خیلی مهم بود. اگر کسی مبصر می‌شد، می‌تونست اسم شاگردهای شلوغ رو بنویسد که در نوع خودش قدرت خوبی بود و معلم هم یک چوب هم می‌داد که مبصر اون رو دستش بگیره و تو کلاس گشت بزنه و شاگردای پرحرف رو پیدا کنه. البته ما اجازه نداشتیم که از اون چوب استفاده کنیم. به هرحال برای من که 9 سالم بود خیلی جالب بود. من خیلی خیلی دلم می‌خواست که مبصر کلاس بشم و بالاترین نمره رو تو امتحان گرفتم. اما در کمال تعجب معلمم گفت که مبصر باید پسر باشد. او فراموش کرده بود که این موضوع رو در ابتدا گوشزد کند چون فکر می‌کرد که واضح است. (خنده حضار)

پسری که بعد از من بالاترین نمره رو گرفته بود می‌تونست مبصر باشه. چیزی که حتی ازین هم جالب تره این بود که اون پسر خیلی مهربان بود و روحیه لطیفی داشت و هیچ علاقه ای به چوب دست گرفتن و چرخ زدن در کلاس نداشت. در حالی که من عاشق این کار بودم. ولی من دختر بودم و او پسر، در نهایت او مبصر کلاس شد و من هیچ وقت این اتفاق رو فراموش نکردم.

اغلب اشتباهی فکر می‌کنم که چیزی که برای من واضح هست برای دیگران هم واضح است. برای مثال دوست عزیزم لوئی رو در نظر بگیرید. لوئی مرد باهوشیه و در کارش موفقه. وقتی با هم صحبت می‌کنیم ممکن است به من بگوید که منظورت رو نمی‌فهمم وقتی می‌گویی وضعیت برای زنان متفاوت و یا سخت تر است. شاید قبلا اینطور بوده، اما الان اینظور نیست.

ومن نمی‌تونستم بفهمم چطور لوئی چنین جیز بدیهی را نمی‌بیند!  یک شب در لاگوس من و لوئی با دوستامون بیرون رفته بودیم. برای کسانی که اینجا با لاگوس آشنا نیستند یک چیز جدا نشدنی از لاگوس وجود دارد و آن پرسه زدن مردهای پرانرژی اطراف ساختمان هاست که بشدت سعی می‌کنند که شما رو در پارک کردن ماشینتون (کمک) کنند. من تحت تاثیر تلاشهای خاص خودنمایانه مردی که برای ما جای پارک پیدا کرد قرار گرفتم، برای همین وقتی که از پارکینگ خارج می‌شدیم تصمیم گرفتم که بهش انعام بدهم. کیفم رو باز کردم و دستم رو توی کیف کردم و پولی که با کار کردن خودم بدست آورده بودم را به او دادم. اون مرد که خیلی سپاسگزار بود و خوشحال پول رو از من گرفت و رو به لوئی کرد و گفت: خیلی ممنونم آقا! (خنده حضار)

لوئی متعجب به من نگاه کرد و پرسید: چرا از من تشکر کرد؟ من که به او پول ندادم!

کمی بعد لوئی متوجه کل موضوع شد. اون مرد فکر می‌کرد تمام پولی که من دارم را لوئی به من داده است چون لوئی مرد است.

مردها و زن ها باهم متفاوت هستند. هورمون های ما متفاوت هستند و اندام های جنسی متفاوتی داریم. توانایی های بیولوژیکی متفاوتی داریم. زن ها می‌توانند بچه بدنیا بیاورند و مردها نمی‌توانند. حداقل تا به امروز!  (خنده حاضرین)

مردها تستسترون دارند و از نظر فیزیکی عموما قوی تر از زنان هستند. در دنیا تعداد زنان اندکی بیشتر از مردان است. حدود ۵۲٪ جمعیت دنیا را زنان تشکیل می‌دهند. اما اکثر موقعیت های قدرت و نفوذ توسط مردان اشغال شده است. برنده ی کنیایی صلح نوبل، وانگاری ماتهای، چه خوب و ساده می‌گوید: (هرچه بالاتر می‌روی زنان کمتری می‌بینی)

در انتخابات اخیر آمریکا در مورد قانون Lilly Ledbetter به کرات شنیدیم. اگر از اسم آهنگین این قانون بگذریم، در واقع در مورد مرد و زنی بود که شغل یکسانی را با مهارت یکسان انجام می‌دهند و مرد حقوق بیشتری می‌گیرد چون مرد است. درواقع مردان در دنیا حکم فرمایی می‌کنند. این هزار سال پیش شاید منطقی به نظر می‌رسید چون انسان در دنیایی زندگی می‌کرد که قدرت فیزیکی مهم ترین ویژگی برای بقا بود. فردی با قدرت فیزیکی بالاتر به احتمال زیاد ریاست را بدست می‌گرفت و مردان عموما از نظر فیزیکی قوی تر هستند. البته استثناهای زیادی نیز وجود دارد.

ولی ما اکنون در دنیایی بسیار متفاوت زندگی می‌کنیم. کسی که رهبری را به عهده می‌گیرد قوی ترین از لحاظ فیزیکی نیست، کسی است با خلاقیت بالاترو هوش بیشتر، با ایده های نو و برای این ویژگی ها هیچ هورمونی وجود ندارد. یک مرد احتمالا به اندازه یک زن می‌تواند باهوش باشد، خلاق باشد و ایده پردازی کند. ما از لحاظ بیولوژی تکامل یافته ایم. اما نظراتمان راجع به جنسیت تکامل نیافته است.

چند هفته پیش وارد لابی یکی از بهترین هتل های نیجریه شدم. داشتم فکر می‌کردم که اسم هتل رو بگویم اما پشیمان شدم. نگهبان هتل من رو جلوی در ورودی متوقف کرد و شروع به پرسیدن سوال های آزاردهنده کرد. چون پیش فرض آن ها اینست که زن نیجریه ای که تنها به هتل می آید تن فروش است. راستی! چرا این هتل ها به جای تمرکز روی خریداران سکس روی عرضه تمرکز می‌کنند؟

در لاگوس من تنهایی نمی‌توانم وارد خیلی از کلاپ ها و بارهای مشروب فروشی معروف شوم. آنها از ورود زن های تنها جلوگیری می کنندو مردی باید همراه آنها باشند. هروقت با یک مرد وارد رستوران نیجریه ای می‌شوم، گارسن فقط به مرد همراه من خوشآمد می‌گوید و مرا ندیده می‌گیرد.

گارسن ها حاصل فرهنگ جامعه هستند… الان بعضی از زنان ممکن است بگویند: آره! منم همین فکر رو کردم

گارسن ها محصول جامعه ای هستند که به آنها یاد می‌دهد که مردها از زنها مهم ترند. و می‌دونم که گارسن ها قصد آزار ما رو ندارند. دانستن این موضوع با احساس کردن آن به صورت عاطفی، واقعا متفاوت است. هروقت که آنها من را ندیده می‌گیرند احساس می‌کنم نامرئی هستم. ناراحت می‌شوم. می‌خواهم به آنها بگویم من هم به اندازه ی یک مرد انسان هستم. به اندازه ی یک مرد ارزش توجه کردن دارم. این ها چیزهای کوچکی هستند ولی بعضی وقتها چیزهای کوچک بیشتر آزار دهنده اند.

اخیرا مقاله ای نوشتم راجع به اینکه زن جوان بودن در لاگوس یعنی چه و کسانی که چاپش کردند گفتند: خیلی مقاله ی تند وعصبانی بود. البته که عصبانی بود! (خنده حضار)

من عصبانی هستم. امروزه مساله جنسیت بسیار تبعیض آمیز است. همه ما باید عصبانی باشیم. تاریخ نشان می‌دهد عصبانیت تغییرات مثبتی ممکن است به همراه بیاورد. اما علاوه بر عصبانیت، من امیدوار هستم. چون به توانایی انسان ها عمیقا باور دارم. آنها خود را برای بهبود شرایط بازآفرینی می‌کنند.

مساله جنسیت همه جای دنیا مهم است. اما من می‌خواهم روی نیجریه  و آفریقا تمرکز کنم، چون اینجا جاییست که من می‌شناسم، جاییست که قلبم آنجاست و امروز از شما می‌خواهم، که همه با هم رویایش را در سر بپرورانیم و برای آن برنامه ریزی کنیم. دنیایی متفاوت، دنیایی عادلانه تر، دنیایی با مردانی شادتر و زنانی شادتر و کسانی که با خودشان رو راست تر هستند و اینگونه می‌توان آغاز کرد:

باید دخترانمان را طور دیگری بزرگ کنیم. باید پسرانمان را هم طور دیگری بزرگ کنیم. با روش تربیتی کنونی به پسرانمان صدمه بزرگی می‌زنیم؛ انسانیت را در آنان خاموش می‌کنیم. مردانگی را خیلی محدود تعریف می‌کنیم و مردانگی تبدیل به قفسی محکم و کوچک می‌شود و ما پسران را به درون آن می‌اندازیم. به پسران یاد می‌دهیم که از ترسیدن هراس داشته باشند. به پسران یاد می‌دهیم که از ضعف و از آسیب پذیر بودن بترسند. به آنها یاد می‌دهیم که ماسک بگذارند تا خود واقعی شان دیده نشود چون آنها باید به قول نیجریه ای ها: (مردان سخت) باشند.

در دبیرستان یک پسر و یک دختر که هر دو نوجوان هستند، هر دو با پول تو جیبی یکسان، ممکن است باهم تفریح بروند و از پسر انتظار می‌رود که همیشه او خرج کند تا مردانگی اش را ثابت کند. و هنوز ما متعجبیم که چرا پسران بیشتر از والدینشان پول می‌دزدند!

چه می‌شد اگر هم پسرها و هم دخترها جوری بزرگ می‌شدند که مردانگی را به پول ربط نمی‌دادند. چه می‌شد اگر ایده ی (پسرباید خرج کند) تبدیل می‌شد به (هرکس پول بیشتری دارد باید خرج کند؟)

امروزه البته به خاطر این نفع تاریخی این مردان هستند که پول بیشتری دارند. ولی اگر ما فرزندانمان را جور دیگری تربیت کنیم، شاید پنجاه سال یا صد سال دیگر پسران دیگر مجبور به اثبات مردانگی خود نخواهند بود. ولی بدترین چیزی که در حق مردان انجام داده ایم این است که در آنها این باور را بوجود آورده ایم که باید (سخت) باشند. اینکه آنها را با ضمیری (ایگو) بسیار شکننده رها کرده ایم. هرچه مرد بیشتراحساس کند که باید (مرد سخت) باشد، ضمیری (ایگو) ضعیف تری خواهد داشت.

به دختران صدمه ی بسیار بزرگ تری می‌زنیم. چون به آنها یاد می‌دهیم که ضمیر شکننده ی مردان را تغذیه کنند. به آنها یاد می‌دهیم تا خود را جمع کنند، خود را از آنچه که هستند کوچکتر کنند. به دختران می‌گوییم: می‌توانی هدف های بزرگ داشته باشی اما نه خیلی بزرگ.  هدفت می‌تواند این باشد که انسان موفقی شوی اما نه خیلی موفق. چون دراین صورت تو تهدیدی برای مردان خواهی بود. اگر دستمزد تو بیشتر از دستمزد شوهرت باشد، باید وانمود کنی که اینطور نیست. مخصوصا در جمع. چون در غیر این صورت از مردانگی همسرت کم کرده ای.

بیایید فرض اولیه را زیر سوال ببریم، این که چرا موفقیت یک زن باید تهدیدی یرای مرد محسوب شود؟ چه می‌شود اگر تصمیم بگیریم این کلمه را دور بریزیم؟

فکر نمی‌کنم از هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی به اندازه ی (از مردانگی انداختن) بدم بیاید! یکی از آشنایان نیجریه ای از من پرسید آیا من نگرانِ این نیستم که مردها از من بترسند؟

من اصلا نگران نبودم. در واقع اصلا برایم پیش نیامده بود که نگران باشم به خاطر اینکه مردی که ممکن است از من بترسد دقیقا آن نوعی از مردان است که من هیچ علاقه ای به آن ندارم (خندۀ حضار) (تشویق حضار)

ولی به هر حال من واقعا با این حرف شوکه شدم. چون من زنم از من انتظار می‌رود که آرزوی ازدواج داشته باشم. از من انتظار می‌رود که در تمام تصمیماتِ زندگی ام همیشه به یاد داشته باشم که ازدواج مهم ترین آنهاست. ازدواج می‌تواند چیز خوبی باشد؛ می‌تواند منبع شادی و عشق و حمایت دوطرفه باشد. ولی چرا به دختران یاد می‌دهیم که در آرزوی ازدواج باشند ولی به پسران همان را یاد نمی‌دهیم؟

زنی را می‌شناسم که تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد چون نمی‌خواست شوهرِ آینده اش را بترساند. من زن مجردی در نیجریه می‌شناسم که وقتی به کنفرانس می‌رود حلقه به دست می‌کند. او می‌گوید که می‌خواهد کسانی که در کنفرانس هستند،(به او احترام بگذارند).

می‌دانم زنان جوان زیادی تحت فشار بسیاری هستند از طرف خانواده، دوستان و حتی در محل کار تا ازدواج کنند. آنها آنقدر تحت فشارند که ممکن است تصمیمات بسیار اشتباهی بگیرند. زنی که به سن خاصی می‌رسد و مجرد است جامعه به او یاد می‌دهد که آن را یک شکست عمیق و شخصی بداند و مردی که به سن خاصی می‌رسد و مجرد است فکر می‌کنیم هنوز به فکر ازدواج نیفتاده است تا کسی را برای خود انتخاب کند (خنده ی حضار)

این برای ما آسان است که بگوییم (ولی زنان می‌توانند به همه اینها نه بگویند) ولی واقعیت ازین سخت تر و پیچیده تر است.

ما موجوداتی اجتماعی هستیم. ایده‌هایی که از تعاملاتمان ناشی می‌شوند را درونی میکنیم. حتی زبانی که هنگام صحبت کردن در مورد ازدواج استفاده می‌کنیم این موضوع را نشان می‌دهد. زبان ازدواج، اغلب زبان مالکیت است و نه زبان مشارکت. ما لغت “احترام” را زمانی استفاده می‌کنیم که بخواهیم بگوییم زنی نسبت به مردی آنرا ابراز می‌کند و نه بر عکس.

هم مردان و هم زنان نیجریایی می‌گویند – این اصطلاحی است که مرا شگفت زده می‌کند – (فلان کار را برای حفظ آرامش زندگی مشترکم انجام دادم)

خوب، وقتی مردان این را می‌گویند معمولاً در مورد چیزی صحبت می‌کنند که به هر حال نباید آن را انجام بدهند. (خندۀ حضار)

گاهی این اصطلاح را در گفتگو با دوستانشان به کار می‌برند و هنگامی که آن را به کار می‌برند با هیجان و حرارت حرف می‌زنند. چیزی که نهایتا مردانگی آنها را ثابت می‌کند این است چقدر زن به او احتیاج دارد و او را دوست دارد: (همسرم گفت نباید هر شب به دیسکو بروم. من هم برای حفظ آرامش زندگی مشترکم فقط آخر هفته ها میروم دیسکو)  (خندۀ حضار)

ولی وقتی زنی می‌گوید (برای حفظ آرامش زندگی مشترکم فلان کار را کردم) معمولاً در مورد رها کردن کارش، رویایش و مسیر حرفه ایش صحبت می‌کند. ما به زنان یاد می‌دهیم که در رابطه ها کاری که آنها باید انجام دهند کوتاه آمدن است. ما دخترانمان را طوری بار می‌آوریم که یکدیگر را رقیب می‌بینند. نه برای رقابت بر سر کار و موفقیت، که به نظر من میتواند چیز خوبی باشد، بلکه رقابت بر سر جلب توجه مردان.

ما به دختران می آموزیم که نمی‌توانند مثل پسرها تمایلات جنسی داشته باشند. اگر فرزندان پسری داشته باشیم برایمان مهم نیست که بدانیم او دوست دختر دارد. اما دوست پسرهای دخترانمان؟ خدا اون روز رو نیاره! (خندۀ حضار)

البته وقتی که زمان آن برسد از همان دختران انتظار داریم که مردی ایده آل را به عنوان همسر پیدا کنند. ما مثل نگهبان دختران را کنترل می‌کنیم و باکره‌گی آنها را ستایش می‌کنیم. ولی باکره‌گی پسران را ستایش نمی‌کنیم و من متحیرم که این دو چطور با هم جور در می‌آید! چون بالاخره… (خندۀ حضار) (تشویق حضار)

یعنی، از دست دادن باکره‌گی اتفاقی است که دو طرف در آن شریک هستند…

اخیراً یک دختر جوان در نیجریه مورد تجاوز گروهی قرار گرفت. فکر می‌کنم برخی خبر را شنیده باشید و عکس العمل بسیاری از جوانان نیجریه ای، چه پسر و چه دختر، چیزی شبیه به این بود: بله، تجاوز عمل غلطی است. ولی چرا باید یک دخترِ تنها با چهار پسر در یک اتاق باشد؟

اگر بتوانیم فراموش کنیم که این عکس العمل چقدر غیرانسانی است، این دسته از مردم نیجریه طوری بار آمده اند که زنان را ذاتاً گناهکار می‌دانند و یاد گرفته اند که انتظار زیادی از مردها نداشته باشند. اینکه مردها موجوداتی وحشی و رام نشدنی هستند، گویی پذیرفته شده است.

ما به دختران شرم را می‌آموزیم. پاهایت را از هم باز نکن، خودت را بپوشان.  ما باعث می‌شویم که آنها احساس کنند که لابد چون دختر به دنیا آمده اند از ابتدا گناهکارند و به این ترتیب دخترانمان به زنانی تبدیل می‌شوند که نمی‌توانند ببینند که خواسته‌هایی هم دارند. دخترانمان به زنانی تبدیل می‌شوند که صدای خود را خفه می‌کنند. آن‌ها به زنانی تبدیل می‌شوند که نمی‌توانند آنچه واقعاً می‌خواهند را باور کنند و آنها تبدیل می‌شوند به زنانی… – و این بدترین کاری است که در حق دختران مان کرده ایم – از آن‌ها زنانی می‌سازیم که تظاهر کردن را به یک گونۀ هنری تبدیل می‌کنند. (تشویق حضار)

من زنی را می‌شناسم که از خانه داری متنفر است. واقعاً متنفر است. ولی تظاهر می‌کند که از آن خوشش می آید. چون یاد گرفته است که برای یک (همسر خوب) بودن، باید – آن طور که در نیجریه می‌گوییم – (زن خانه) باشد. او ازدواج کرد و پس از مدتی، خانوادۀ همسرش شروع به اعتراض کردند که رفتار او عوض شده است. در واقع او عوض نشده بود، بلکه از تظاهر کردن خسته شده بود.

مساله جنسیت این است که برای ما نسخه می‌پیچد که چگونه باید باشیم به جای اینکه واقعیت ما را به رسمیت بشناسد. تصور کنید که چقدر شادتر می‌توانستیم باشیم و چقدر آزادتر، اگر خود حقیقی مان باشیم و اگر فشار توقعات جنسیتی نبود.

بی شک دختران و پسران از نظر بیولوژیک متفاوت اند ولی جامعه در مورد تفاوتها مبالغه می‌کند و به این ترتیب مشکل خود به خود پیش می‌رود. برای نمونه آشپزی کردن را در نظر بگیرید. در حال حاضر خانه داری معمولاً توسط زنها انجام می‌شود و نه مردها. پختن و شستن. ولی چرا؟ آیا زنان با ژن آشپزی به دنیا می‌آیند؟ (خندۀ حضار)

یا شاید به این دلیل که سالها جامعه مسئولیت آشپزی را برای آنها تعیین کرده است؟ راستش می‌خواستم بگویم که شاید دختران با ژن آشپزی به دنیا می‌آیند ولی یادم آمد که بیشتر آشپزان مشهور جهان که به آنها لقب دهان پر کن (سرآشپز) را می‌دهیم، مرد هستند.

مادربزرگم الگوی من بود. او زن بسیار بسیار توانایی بود و فکر می‌کردم که او چه سرنوشتی می‌داشت اگر با همان فرصتهایی بزرگ می‌شد که مردها در زمان او داشتند. امروزه،در مقایسه با دورۀ مادربزرگ من، فرصت‌های بیشتری برای زنان فراهم است. به دلیل تحولات در سیاست‌ها و قوانین که البته بسیار مهم است. ولی آنچه اهمیت بالاتری دارد نگرش و ذهنیت ماست و باور ما از جنسیت و چیزهایی از جنسیت که برای ما اهمیت دارند.

چرا در پرورش کودکانمان به جای تمرکز روی جنسیت آنها، به توانایی های شان دقت نکنیم؟ چرا در پرورش کودکانمان به جای تمرکز روی جنسیت آنها، به علایق‌شان دقت نکنیم؟

خانواده ای را می‌شناسم که یک پسر و یک دختر دارند و هر دوی آنها در مدرسه شاگردان ممتازی اند و هر دوی آنها فوق العاده و دوست داشتنی هستند. وقتی که پسر خانواده گرسنه است، پدر و مادر به دخترشان می‌گویند: برو برای برادرت نودل ایندومی (نوعی غذا) بپز.

البته دختر خانواده علاقه ای به درست کردن نودل ایندومی ندارد. ولی او یک دختر است و مجبور است این کار را انجام دهد. چرا پدر و مادر از همان ابتدا به هر دوی آن‌ها یاد نداده‌اند که ایندومی درست کنند؟

غذا درست کردن مهارت مفیدی برای پسران است. به نظر من اصلاً عاقلانه نیست که این مهارت حیاتی، یعنی توانایی تغذیه کردن را، به دست شخص دیگری بسپاریم. (تشویق حضار)

زنی را می‌شناسم که مدرک تحصیلی و شغلی مشابه همسرش دارد. وقتی از سر کار برمی‌گردند بیشتر کارهای خانه را آن زن انجام می‌دهد که البته به نظرم در اکثر زندگی های مشترک مشابه است. اما آنچه برای من بیشتر تعجب آور است این است که هر وقت همسرِ آن زن پوشک فرزندشان را عوض می‌کند، زن از او تشکر می‌کند!  چرا حالت نرمال و طبیعی برای آن زن این نیست که مرد هم باید از فرزندش مراقبت کند؟

من سعی می‌کنم بسیاری از مفاهیم جنسیتی که در طول سال‌ها بهمن آموخته اند را فراموش کنم. با این حال گاهی در برابر توقعات جنسیتی خود را آسیب پذیر می‌بینم.

نخستین باری که می‌خواستم در دانشگاه نویسندگی تدریس کنم نگران بودم. نگرانی من به خاطر تدریس نبود، چون آمادگی لازم را داشتم و می‌خواستم چیزی را تدریس کنم که از آن لذت می‌بردم. در عوض نگران این بودم که چه بپوشم. دلم می‌خواست جدی گرفته شوم. می‌دانستم که به دلیل زن بودن خود به خود مجبور بودم تا لیاقت خودم را ثابت کنم و نگران بودم که اگر بیش از حد حالت زنانه داشته باشم مرا جدی نگیرند. واقعاً دلم می‌خواست که برقِ لب بزنم و دامن دخترانه بپوشم.ولی تصمیم گرفتم که این کار را نکنم.

در عوض لباس رسمی پوشیدم که خیلی جدی، مردانه و زشت بود. زیرا واقعیت تلخی است که وقتی به ظاهر افراد می‌رسیم، ما پوشش مردها را استاندارد و الگو می‌دانیم. وقتی مردی برای یک جلسه کاری آماده می‌شود نگران این نیست که بیش از اندازه تنومند (مردانه) به نظر بیاید و به این خاطر جدی گرفته نشود. اما وقتی زنی برای یک جلسۀ کاری آماده می‌شود، باید نگران بیش از اندازه زنانه به نظر آمدنش، و اینکه این چه پیامی را می‌رساند و این که آیا جدی گرفته می‌شود یا نه، باشد.

ای کاش آن روز آن لباس زشت را نپوشیده بودم. البته از کمد لباسم انداختمش بیرون. اگر آن روز، مثل حالا اعتماد به نفس لازم برای این که خودم باشم را داشتم، شاگردانم بیشتر از تدریس من بهره مند می‌شدند. چون من راحت تر بودم و می‌توانستم صادقانه و تمام و کمال خودم باشم.

من انتخاب کرده ام که دیگر برای زن بودنم و زنانگی ام شرمسار نباشم. (تشویق حضار)

و می‌خواهم که در تمام جنبه های زن بودنم مورد احترام قرار بگیرم چون این حق من است. جنسیت موضوع ساده ای برای گفتگو نیست. زنان و مردان اگر بخواهند شروع به بحث در مورد
جنسیت کنند،با مقاومت رو به رو می‌شوند. می‌توانم تصور کنم که عده ای اینجا دارند با خود فکر می‌کنند که زن‌ها با خودتان رو راست باشید! برخی از مردهای حاضر در این جمع ممکن است فکر کنند که خوب، تمام این حرفها جالب به نظر می‌رسد ولی من این طور فکر نمی‌کنم. و این بخشی از مشکل است.

این که مردان به صورت فعال به جنسیت فکر نمی‌کنند یا به موضوع جنسیت اهمیت نمی‌دهند.  بخشی از مساله جنسیت این است که بسیاری از مردان مانند دوست من لوئی می‌گویند که همه چیز رو به راه است. و این که بسیاری از مردان هیچ کاری برای تغییر وضعیت نمی‌کنند.

اگر یک مرد باشید و با زنی به یک رستوران وارد شوید و پیشخدمت فقط به شما خوش آمد بگوید، آیا برایتان پیش آمده است که از پیشخدمت بپرسید: چرا به این خانم خوش آمد نگفتید؟

چون جنسیت می‌تواند… (خندۀ حضار)

راستش می‌تونیم قسمت کوتاهی از این دیالوگ رو اینجا بگوییم.

بنابراین چون جنسیت می‌تواند موضوع خیلی سختی برای بحث باشد، راه‌های سادۀ زیادی برای متوقف کردن بحث وجود دارد. مثلاً بعضی افراد، موضوع تکامل بشر و میمونها را پیش می‌کشند. مثلاً این که میمون‌های مونث به میمون‌های مذکر تعظیم می‌کنند و این جور چیزها. ولی نکته این است که ما میمون نیستیم. (خندۀ حضار) (تشویق حضار)

میمونها روی درخت زندگی می‌کنند و برای صبحانه هم کرم می‌خورند ولی ما این کارها را نمی‌کنیم.

برخی خواهند گفت: مردهای بیچاره هم دشواری هایی دارند. و این واقعیت دارد. ولی این مسئله موضوع سخنرانی… (خندۀ حضار)

ولی این مسئله موضوع این گفتگو نیست. جنسیت و طبقه، گونه های متفاوتی از ظلم هستند. در واقع من اطلاعات نه چندان زیادی در مورد ساز و کارهای ظلم و این که چگونه این ساز و کارها می‌توانند نسبت به هم بی توجه باشند را در گفتگو با مردان سیاهپوست به دست آوردم.

یک بار با مردی سیاهپوست در مورد جنسیت صحبت می‌کردم و او به من گفت: چرا باید بگویی تجربۀ من به عنوان یک زن؟ آیا نمی‌شود گفت تجربۀ تو به عنوان یک انسان؟

جالب است که همین شخص اغلب در گفتگو از تجربه هایش به عنوان یک مرد سیاهپوست سخن می‌گوید.

جنسیت مهم است. مردان و زنان جهان را متفاوت تجربه می‌کنند. جنسیت به تجربۀ ما از جهان رنگ می‌دهد ولی می‌توانیم آن را تغییر دهیم. برخی خواهند گفت: ولی زن‌ها قدرت واقعی را در دست دارند، رگ خواب مردان!

و برای غیر نیجریایی های حاضر این اصطلاحی است که معنی آن چیزی است شبیه به این‌که زنان می‌توانند با قدرت اغواگری‌شان امتیازاتی از مردان بگیرند. ولی این رگ خواب ابداً قدرتی به زنان نمی‌دهد. این قدرت به این معنی است که یک زن فقط می‌تواند گاه به گاه خود را به قدرت شخص دیگری پیوند بزند. و البته باید از خودمان بپرسیم چه اتفاقی می‌افتد اگر آن شخص دیگر سرحال نباشد، مریض باشد یا ناتوان جنسی باشد! (خندۀ حضار)

برخی می‌گویند این که زن وابسته به مرد باشد در فرهنگ ماست. اما فرهنگ دائما در حال تغییر است. من برادر زاده های دوقلویی دارم که پانزده سالشان است و در لاگوس زندگی می‌کنند. اگر صد سال پیش به دنیا آمده بودند آن ها را می‌بردند و می‌کشتند. چون کشتن دوقلوها در فرهنگ ما بود.

بنابراین هدف فرهنگ چیست؟ منظورم این است که در فرهنگ تزئینات و رقص و… هست ولی در عین حال، فرهنگ واقعاً به حفظ و ادامۀ زندگی افراد می‌پردازد.

در خانواده ام، من بیشترین علاقه به دانستن اینکه ما که هستیم، سنت‌هامان و سرزمین‌های اجدادی‌مان را دارم. برادرهایم به اندازۀ من علاقه مند نیستند ولی من نمی‌توانم مشارکتی داشته باشم. نمی‌توانم به جلساتشان بروم، نمی‌توانم اعمال نظر کنم چون زن هستم.

فرهنگ مردم را نمی‌سازد، مردم فرهنگ را می‌سازند. (تشویق حضار)

بنابراین اگر حقیقت داشته باشد که انسانیت در مورد زنان در فرهنگ ما نیست، باید آن را به فرهنگ خود تبدیل کنیم.

من اغلب به دوست عزیزم اُکولوما فکر می‌کنم. امیدوارم او و تمام کسانی که در تصادف سوسولیسو کشته شدند، همواره در آرامش باشند. او همیشه در یاد کسانی که دوستش دارند باقی می‌ماند. و سالها قبل، در آن روز، حق با او بود که مرا فمینیست خطاب کرد.

من فمینیست هستم و آن روز وقتی که معنی این لغت را در لغتنامه پیدا کردم چنین نوشته بود: فمینیست کسی است که به برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افراد از هر جنس معتقد است.

مادر بزرگ عزیزم بر اساس داستان هایی که شنیده ام یک فمینیست بود. مادربزرگم از خانۀ مردی که نمی‌خواست با او ازدواج کند فرار کرد و در نهایت با مردی که خودش انتخاب کرده بود ازدواج کرد. او مخالفت می‌کرد، اعتراض می‌کرد و حرفش را می‌زد هر وقت که می‌دید دسترسی اش محدود شده یا از زمینی محروم شده و این جور چیزها. مادربزرگ عزیز من معنی لغت فمینیست را نمی‌دانست ولی این به آن معنی نیست که خودش یک فمینیست نبود.

بیشتر ما باید دوباره به معنی این لغت فکر کنیم. تعریف من از لغت فمینیست این است: یک فمینیست مرد یا زنی است هر فردی که می‌گوید – (خندۀ حضار)  (تشویق حضار)

یک فمینیست مرد یا زنی است که می‌گوید: بله، مقولۀ جنسیت به شکلی که امروز وجود دارد دچار اِشکال است و ما باید آن را برطرف کنیم. باید وضعیت را بهبود ببخشیم.

بهترین فمینیستی که می‌شناسم برادرم کِنی است. او همچنین مردی است مهربان، خوش قیافه و دوست داشتنی. و خیلی هم مردانه است.

سپاسگزارم.

(تشویق حضار)

You may also like

Subscribe
به من اطلاع بده وقتی
guest
11 نظرات
قدیمی‌ترین
جدیدترین
Inline Feedbacks
View all comments
سپیده
سپیده
7 سال پیش

مرسی عالی بود،خسته نباشی دخترک رنگین

سمانه
سمانه
7 سال پیش

عالی بوووود عزیزم منم امیدوارم روزی برسه که این سوء تفاهم در مورد واژه فمنیسم رفع بشه.پایدار باشید

سوسن
سوسن
7 سال پیش

خیلی عالی بودنسترن جان ممنون ازت

زهرا
زهرا
7 سال پیش

😘😘😘عشق منی تو دختر

Toba
Toba
7 سال پیش

خييييييلي عالي بود نسترن عزيزم

ساغر
ساغر
7 سال پیش

من به فمینیست بودنم افتخار میکنم.

ریحانه
ریحانه
6 سال پیش

جدا لذت بردم..ممنون بابت نشر همچین مطلبی..

آسمان
آسمان
6 سال پیش

خییلی سودمند و فوق العاده

غلامعلی کشانی
غلامعلی کشانی
5 سال پیش

سپاس پر شمار،

هم توضیح خوبی خوندم و

هم ترجمه ی خوب و روان و قابل فهمی رو دنبال کردم.
و هم این که با حرفای ایشون کاملا موافقم.

خیلی خوشحال می شم که با نظرات پیشروانه ی مهاتماگاندی در همین باره آشنا بشید.
و اگر واقعا پیشرو بود، اون ها رو معرفی کنید به مخاطبین تون.

او مخالف بردگی زنان در آشپزخانه است و طالب برابر-حقوقیِ کامل زنان و مردان و در عین حال عدم تلقین نقش های تحمیلی از بیرون وجود زن به اوست، چه این نقش ها مدرن باشند و چه سنتی.
مثلا مخالف تشویق زنان به ورزش وزنه برداری است، هر چند آنان را در همین مورد، کاملا مختار می داند، اما تشویق یا اجبار از بیرون (رسانه ها، کلان الگو ها، کلیشه ها و…) را نادرست می بیند.

...
...
3 سال پیش

یه سوالی داشتم من میخوام فمینیست شوم باید دقیقا از کجا تحقیق کنم؟! چه کتاب هایی مناسب هستند؟؟؟؟؟؟؟

سحر
سحر
3 سال پیش

واقعا ازشما متشکر و سپاسگزارم،بسیار مهم و تأثیرگذار بود،امیدوارم روزی همه مابه اگاهی در مورد این مسائل برسیم